

فوکوس باشید: هم در زندگی، هم در هنر!
- ساعت کاری دفتر فوکوس به 8:30 تا 13:30 شنبه تا چهارشنبه تغییر یافت.
نقد مهدی فاضل بر مجموعه پاندمی فرامرز عامل بردبار
مهدی فاضل; پاییز 1404
مجموعه عکس « پاندمی » فرامرز عامل بردبار ، تجربه زیستن در روزهای پراضطراب دوران کرونا را به زبانی استعاری و خیالی روایت میکند.
او در استیتمنت خود میگوید:
« از دوران کرونا، هر کسی به فراخور خود، خاطرات تلخی را در ذهن دارد… در خیال خود ویروس کرونا را شبیه چیزهایی که در این تصاویر میبینید مشاهده میکردم »
عامل بردبار، در این تجربه بصری، به سراغ وسایل ورزشی پوشاندهشده در پارکها رفته؛ مجسمههایی خاموش پیچیده شده در گونیهای آبی که در ارائه سیاه و سفید ، آنها به هیبت های سفید رنگ، غریب و رازآلود تبدیل شده اند . این تصاویر نه فقط مستندِ یک واقعیت بیرونیاند، بلکه بازتابی از اضطراب، انزوا و تأمل در روزهاییست که جهان را در سکوت فرو برده بود.
او با نگاه تحلیلی خود، ما را به درک لایههای درونیتر این مجموعه دعوت میکند؛ جایی که مستند اجتماعی با ذهنیت خیال پردازانه و روانشناسانه در هم میآمیزد.
مهدی فاضل بر این مجموعه نقدی به شرح زیر نوشته است .
آنچه در نگاه آغازین، در این مجموعه، خود را با قدرت به چشم مخاطب تحمیل می کند، سفیدیِ اغراق آمیزی ست که در سطح وسیعی از کادر، از تعمدِ عکاس، حکایت می کند... داستان از همین جا شروع شده است! گویی داستان، واقعیتی ست نه در مقام آنچه دیده میشود، بلکه در هیئت آنچه از دیدن بازمیماند! عکاس در برابر پدیدهای به ظاهر عینی ــ پاندمی کرونا ــ ایستاده، اما ترجیح داده است بهجای بازگویی، درونِ خلأیی از حذف و سفیدی، واقعیتِ روایی خود را جستوجو کند. آنچه بر سطح عکسها نشسته، سفیدیِ تند و بیامانِ گونیهای پوشانندهی وسایل شهری نیست، بلکه انگاره هایی مالیخولیایی که از مفاهیمی مرگ آجین، آغاز میشود و آرامآرام تا نگاره هایی پاریدولیایی امتداد مییابد. هر لکهی سفید، هم نشانهی فقدان است و هم حضورِ سنگین چیزی که نمیخواهد دیده شود.
در این عکسها، حذف به یک ابزار فرمال تقلیل نیافته است، بلکه به جوهر هستیشناختی اثر بدل میگردد. سفیدیهای کور و بدون مرز، همچون تودههای بینام، بر فضای تصویر چیره میشوند و امکانِ خوانشِ روشن از صحنه را از بین میبرند. رویکردی که با حذف کامل بافت و جزییاتِ ناحیه ی هایلایت شده، فضایی سوررئال می آفریند. رویکردی که تلاشِ مخاطب در راه بردن به بازسازیِ ذهنیِ واقعیت را ناکام می سازد و همین ناکامی، گاه، به وضوح آزارنده می شود. آدمهای این مجموعه، نه شخصیتاند و نه سوژه؛ بلکه سایههاییاند که در حاشیهی فقدان حرکت میکنند. عکسها، ما را به درون فضایی میبرد که در آن حضور، با غیاب گره خورده است. با کمی فاصله گرفتن از نقد عکاسانه و نگاهی شاعرانه، می توان سفیدی ها را تلنگری سمبولیک از مرگی در نظر گرفت که بقول سهراب سپهری در سایه نشسته است و ما را می نگرد! مرگی که می رود تا تمام کادر را (استعاره از تمام زندگی) بپوشاند! از همینرو، در این مجموعه، همهچیز، شکلِ نوعی پدیدارشناسی از اضطراب به خود میگیرد.
هیچ حرکتی در این عکسها با قطعیت پیوند ندارد هیچ کنشی به انجام نمیرسد. گویی جهان در ساحتی بینابینی منجمد شده است، جایی میان بودن و نبودن، تنفس و خفگی. وضعیتی که شاید، بازتاب وضعیت روحی عکاس، و وضعیت روحی همه ی ما در دوران پاندمی باشد، که شهرهایمان، در برزخی آخرالزمانی، شهرهایی بود که نبود! ...
با این همه، مجموعه، گاه در دام تکرارِ فرمی میافتد و خطر یکنواختی، اندکی از ضرباهنگ درونی آن میکاهد. آری اگرچه این یکنواختیِ ناخواسته را می توان بخشی از مضمون اثر در نظر گرفت؛ زیرا تکرار، جوهر روزهای قرنطینه بود؛ روزهایی که از دلشان فقط تفاوتهای ناچیز برمیخواست، اما نباید از نظر دور داشت که آنچه رویکردِ انتخابیِ عکاس، بر عکسها تحمیل کرده است، امکان پرداختنِ معمول، به فضای عکس را سلب نموده است چرا که آنچه در اختیار عکاس باقی می ماند، قسمت کوچکی از کلیتِ کادری ست که بخش اعظم آن با سفیدی پر شده است... آنچه در نهایت باقی میماند، نه تصویر پارک و شهر و رهگذران، بلکه حسِ معلقی است که میان ما و واقعیت فاصله انداخته است. این عکسها، گویی خاطرهای را ثبت کردهاند که هنوز به پایان نرسیده؛ لکهای سفید بر حافظهی جمعی ما که هر بار نگریستن، بهجای وضوح، ابهام بیشتری میآفریند.
















کتاب های عکاسی
کتاب های هنر
تجهیزات عکاسی
صنایع دستی ایران
آژانس عکس
تامین محتوای انتشارات
خرید عکس